دست نوشته های یک مهاجر

صرفا جهت اطلاع

دست نوشته های یک مهاجر

صرفا جهت اطلاع

  • ۰
  • ۰


سلامی دوباره،


در قسمت یک اشاره کردم که هدف این نوشته ها فراهم کردن یک تصویر واقعی از "خارج" و به طور خاص کانادا هست

 (لینک قسمت یک:  http://khodemooni.blog.ir/1393/06/23/mohajeratnameh1)

 

در قسمت های  دو و سه راجع به انتخاب استاد برای تحصیلات تکمیلی و در قسمت چهار درباره چگونگی تعویض اون صحبت کردم. لینک قسمت دو و سه و چهار هم اینجاست:

http://khodemooni.blog.ir/1393/06/24/mohajeratnameh2

http://khodemooni.blog.ir/1393/06/25/mohajeratnameh3

http://khodemooni.blog.ir/1393/06/29/mohajeratnameh4

 

در قسمت پنج هم به بحثی راجع به کار کردن خارج از کمپس دانشگاه پرداختم. لینک قسمت پنج هم اینجاست:

 

http://khodemooni.blog.ir/1393/07/07/mohajeratnameh5

 

 در قسمت شش هم یه گریز زدم به چرایی مهاجرت.

http://khodemooni.blog.ir/1393/07/21/mohajeratnameh6


تو قسمت هفت هم راجع به مقطع درس و بازارکار و اینا بحث شد. 

http://khodemooni.blog.ir/1393/08/01/mohajeratnameh7


قسمت هشت هم یه کم از مزایای مهاجرت گفتم که زیاد یه طرفه به قاضی نرفته باشم.

http://khodemooni.blog.ir/1393/09/17/mohajeratnameh7


تو این قسمت میخوام راجع به توقعات از خارج صحبت کنم. مثلا شما هر جا که میری یه تصویری از اونجا داری که بعد از اینکه میری و اونجا رو میبینی اگه مطابق با تصویر ذهنی شما نباشه حالت گرفته میشه. بسته به اینکه تصویر چقدر فرق کنه میزان حال گرفتگیش بیشتر خواهد بود. به عنوان مثال شما میری شمال یه ویلا بگیری با کولر گازی و ٢ تا تخت. اگه تخت یه دونه باشه یه کم شاکی میشی و اگه کولر گازی نباشه یه کمی بیشتر. اما اگه مثلا دریا نباشه اونجا دیگه هدف سفر به نظر بنده از بین رفته. اینو گفتم که مقدمه ای باشه برای بحث امروز.


حالا شما میخوای بری "خارج" و خسته شدی از برخی موارد که تو ایران دیدی و به قول بعضی از این جوک ها فکر میکنی "فقط تو ایرانه که ...". باید خدمت شما عرض کنم که اینطور نیست و در خیلی موارد تشابهاتی دیده میشه. مثلا من یادمه وقتی ایران بودم تو دانشگاه ما لپتاپ دزدی خیلی مد بود و لپتاپتو تو سایت کامپیوتر دانشگاه نمیتونستی حتی برای ٥ دقیقه تنها بگذاری و باید به کسی میسپردی. البته دیده شده بود با اینکه میسپردی هم دزدیده میشد (خخخخخ). در کانادا هم بنده این پدیده رو دیدم. از داخل آزمایشگاه ها حتی. همش ایمیل میزنن که در رو مطمئن بشین پشتتون بسته میشه یا مثلا فلان جا دزدی شده و مراقب باشین. ساعت و جواهرات و امثالهم هم از چیزایی هاست که اینجا من دیدم دزدیده بشه. خلاصه فکر نکنین اینجا اون "مدینه فاضله" است که کسی دزدی نمیکنه و اگه کسی چیزی احتیاج داشته باشه از جیب دوستش با اطلاع اون برمیداره و هر دو طرف با لبخندی یکدیگر رو بدرقه میکنن.


توقع دیگه توقع بیجا از دنیای آکادمیک یا دانشگاه ایناست. من قبول دارم که سطح پژوهش تو دانشگاههای آمریکای شمالی از دانشگاههای ایران بالاتره. بنابراین دوستان امریکا یا کاناداپرست پتکی که برداشتین رو فعلا بگذارین زمین تا یه کم من بگم و باهم دوست باشیم بعدش اگه خواستین دهان بنده در اختیار شماست. برای پتک البته :دی. افکار شیطانی به سرتون نزنه (اسمایلی چشمک). بله. میخواستم عرض کنم که اینجا سطح آموزش یک مقداری از ایران پایینتر هست و این تو سرفصل (curriculum ) درسهایی که اینجا میگیرین به وضوح مشخصه. پس انتظار نداشته باشین اینجا درسهای خفن یا به قول این خارجیا rocket science اینجا تحویلتون بدن. در واقع درسهای اینجا برای ایرانی ها بسیار ساده هم هست! که بخشیش رو مدیون سیستم آکادمیک ایران و بخش دیگه رو مدیون ژنتیک قضیه هستین. حالا برین حال کنین :پی.


واقعیت امر اینه که در مورد پژوهش هم فقط تو بعضی زمینه ها بعضی دانشگاه ها خوب هستن. این چیزیه که تو ایران هم بود دیگه. مثلا فلان دانشگاه تو برق، مخابراتش خوبه یا فلان دانشگاه تو برق، کنترلش خوبه و اینطور مسائل. اینجا هم همینطوریه. مساله یکی از دوستای من که اینجا برق الکترونیک میخوند تو یو بی سی برای فرصت مطالعاتی رفت برکلی. بله دانشگاه برکلی که به عقیده خیلیا از جمله بنده در بین ٣ دانشگاه برتر دنیاست. سولماز کاملا متعجب برگشته بود از اونجا به کانادا. میگفت اونجا من فکر میکردم فاصله محسوسی با یو بی سی داره و حال آنکه اصلا اینطور نبود. به علاوه از مسائلی اینجا متأثر شده بود که فکر میکرد تو برکلی نیست اما بود! حالا سولماز چون مدت زیادی ایران نبوده و از اوضاع آکادمیک ایران بیخبر بود نمیتونست با ایران مقایسه کنه اما همین مقایسه یو بی سی با برکلی برای اون حکم مقایسه یه دانشگاه ایران با یه دانشگاه آمریکایی رو برای خیلیامون داره. به قول این بروبچ بفرمایید شام میگفت اونجا wow نبود براش :دی. حالا من فکر میکنم شما دلسرد نشید که ای بابا "خارج" هم مثل ایرانه. باز تحقیق تو اون رشته خاص و با اون استاد خاص تو اون دانشگاه خاص میتونه خیلی مسائل رو مرتفع کنه. دیگه راجع به تحقیق کردن اینجا زیاد مانور نمیدم چو تو قسمت های دو و سه سرتون رو به اندازه کافی درد آوردم.

  

در ادامه یه مثال از فعالیت های فوق برنامه تو یکی از دانشگاههای کانادا دارم که این یکی هم مثل گوینده یکی از خاطرات قبلی ترجیح داد بی نام ذکر بشه. پس منم نقل به مضمون میکنم:


"تجربه ای که من می خوام به اشتراک بذارم مربوط می شه به وقتی که برای یک کار پاره وقت (با حقوق نسبتا مناسب) تو دانشگاه اقدام کردم. کار مربوط می شد به گروه دانشجویی فوق برنامه دانشگاه و قرار بود یک سری کارگاه آموزشی تحت عنوان پروژه های بین فرهنگی طراحی و اجرا بشه. هشت ماه بود که با گروه فوق برنامه دانشگاه کار داوطلبانه انجام می دادم. کاملا با ساختارشون و نقاط ضعف و قدرت شون و چگونگی اجرای کار تو گروه آشنا بودم. قبل از اون هم یک سال تجربه اجرای برنامه های مختلف در گروه فوق برنامه دانشکده مون را داشتم. تو گروه من را به عنوان فردی توانا و عملگرا می شناختند. در ابندای کار نمی خواستم برای اجرای پروژه های بین فرهنگی اقدام کنم چون در اون صورت موقعیتم تو گروه عوض می شد و پس از پایان پروژه که سه ماه بیشتر نبود دیگه امکان ادامه همکاری با گروه را در موقعیت قبلی نداشتم. به همین خاطر مردد بودم تا اینکه در نهایت تصمیم گرفتم براش اقدام کنم. فکر اینکه تو دانشگاه ای بی سی دی (این ای بی سی دی برای نام نبردن از دانشگاه مذکوره. فکر نکنین دانشگاهی با این نام وجود داره :دی ) یک اثر ماندگار از ایران و چهار یا پنج کشور دیگه به جا گذاشته بشه باعث شد که در نهایت این تصمیم را بگیرم. از بین کسانی که برای این کار اقدام کرده بودند، سه نفر را به مصاحبه دعوت کردند که یکی از این سه نفر من بودم. مصاحبه هم خیلی خوب انجام شد. اما بعد از سه روز متوجه شدم که دیگری برای اون کار انتخاب شده. طبیعتا تعجب کردم اما ناراحت نشدم. علت را جویا شدم و گفتند که اون فرد در مصاحبه لیست کاملی از اقداماتی که برای اطلاع رسانی در مورد این پروژه به دانشجوها انجام خواهد داد را فراهم کرده بوده و خیلی لیست کامل و عالی ای بوده و واقعا فکر می کنند که می تونه بسیار تاثیرگذار باشه. البته بعد از اولین ملاقات با اون فرد متوجه شدم که خیلی خوب صحبت می کنه و خیلی خوب ایده هاش را پرزنت می کنه. پس به این ترتیب من به همون همکاری داوطلبانه با اون گروه ادامه دادم و منتظر بودم که نتایج کاری فخیم این فرد را ببینم. مدتی گذشت و هیچ خبری نشد. از سوپروایزر ش جویا شدم و گفت داره جلسه می ذاره و برنامه ریزی می کنه. در نهایت یک ماه قبل از اینکه مهلت پروژه سه ماهه تموم بشه این فرد یک پیشنهاد پروژه را به کمسیون مربوطه ارائه داد. پبشنهاد پروژه ای که تهیه اش کمتر از یک دهم زمانی که تا به اون روز صرف شده بود را نیاز داشت. و از این بدتر یک هفته مونده به برنامه هم برنامه را کنسل کرد. یعنی کوچک ترین کاری برای پروژه ای که براش استخدام شده بود و سه ماه حقوق گرفته بود، انجام نداد. تنها کاری که خوب انجام داده بود خوب صحبت کردن بود و خوب پرزنت کردن خودش. و البته در این شرایط سوپروایزر اون شخص باید معترض می شد و مراتب را به کمسیون نیروی انسانی گزارش می کرد. اما این اتفاق نیفتاد چون سوپروایزر چندان اهمیت نمی داد. و همین که بخشی از وظایف خودش را اون شخص انجام داده باشه راضی ش نگه می داشت. هر چند در واقع برای دانشجوها - که تامین کننده منابع مالی گروه فوق برنامه هستند - کار مفیدی انجام نشده بود. بقیه افراد گروه هم که از نزدیک شاهد ماجرا نبودند معترض نشدند. چون فکر کردند که نقص در مدیریت بوده یا آموزش لازم به فرد داده نشده. و به این ترتیب، کوچک ترین اقدامی انجام نشد در این مورد و حتی این فرد چند ماه بعد در یک موقعیت دیگر در همون گروه استخدام شد. چون خوب صحبت می کرد و خوب خودش را پرزنت می کرد."


حالا این یک مثال بود از گروه فوق برنامه دانشگاه که حدود هفتاد نفر به عنوان مدیر اجرایی یا کارمند یا نماینده دپارتمان ها باهاش همکاری دارند و گردش مالی اش در سال در حدود نیم میلیون دلار یا قدری بیشتره. خلاصه این مثال رو میتونین مصداقی از موارد پارتی بازی و لابی بازی و خوب پرزنت کردن رو که قبلا خدمتتون عرض کرده بودم حساب کنین. میتونین هم اینجا تو حیطه توقعات از "آرمانشهر"ی که ساختین تو ذهنتون به حساب بیارین. پس فکر نکنین این چیزا محدود به ایران میشه. انجمن های دانشجویی ایران رو من توش فعالیت نکردم اما فکر نکنم بشه گفت "خارج" عملکرد ماورایی بهتری تو این زمینه داره. 


حالا من این توقعات از دنیای خارج رو گفتم که میتونه به انتظارات از دوستانمون و دانشگاه و غیره هم تعبیر بشه. اما یادتون نره که هر کسی از خودش هم انتظاراتی داره و به قول گفتنی انتظاراتتون رو با توجه به توانایی هاتون پایین نیارین. بلکه تواناییهتون رو بالا ببرین که به انتظارات بالا برسین. اجازه بدین که بحث امروز رو با جمله ای از کنفوسیوس تموم کنم:


"The expectations of life depend upon diligence; the mechanic that would perfect his work must first sharpen his tools."


بقیه در قسمت بعد


  • ۹۳/۰۹/۲۸
  • خود مونی

اپلای

مهاجرت

پذیرش

کانادا

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی