دست نوشته های یک مهاجر

صرفا جهت اطلاع

دست نوشته های یک مهاجر

صرفا جهت اطلاع

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

یه نکته

سلام.


عذرخواهی میکنم که ننوشتم این هفته و هفته قبل. یه کم سرم شلوغ هست (امتحاناست دیگه :دی) و ایشالا از یه ماه دیگه دوباره مینویسم. نوید این رو میدم که بعد یه قسمت که بنویسم یه کم مسائل مثبت رو هم خواهم نوشت.


ارادت.

  • خود مونی
  • ۰
  • ۰

باز هم سلام،

 

اول همه یه عذرخواهی بکنم که هفته قبل چیزی منتشر نکردم. خیلی سرم شلوغ بود و با اینکه خیلی سعی کردم بنویسم نشد. ایشالا که دوستان قصور بنده رو ببخشن و با همون همت به خوندن ادامه بدن.


در قسمت یک اشاره کردم که هدف این نوشته ها فراهم کردن یک تصویر واقعی از "خارج" و به طور خاص کانادا هست

 

(لینک قسمت یک:  http://khodemooni.blog.ir/1393/06/23/mohajeratnameh1)

 

در قسمت های  دو و سه راجع به انتخاب استاد برای تحصیلات تکمیلی و در قسمت چهار درباره چگونگی تعویض اون صحبت کردم. لینک قسمت دو و سه و چهار هم اینجاست:

http://khodemooni.blog.ir/1393/06/24/mohajeratnameh2

http://khodemooni.blog.ir/1393/06/25/mohajeratnameh3

http://khodemooni.blog.ir/1393/06/29/mohajeratnameh4

 

در قسمت پنج هم به بحثی راجع به کار کردن خارج از کمپس دانشگاه پرداختم. لینک قسمت پنج هم اینجاست:

 

http://khodemooni.blog.ir/1393/07/07/mohajeratnameh5

 

 در قسمت شش هم یه گریز زدم به چرایی مهاجرت.


http://khodemooni.blog.ir/1393/07/21/mohajeratnameh6


تو این قسمت دوباره می‌خوام‌ برگردم به بحث آکادمیک. یه عده‌ می‌پرسن که مثلا حجم کاری درس‌ها یا تحقیق تو خارج چطوریه. عرض کنم که این سوال خیلی‌ بستگی به دانشگاه و استاد و درسش داره و کلی‌ نمی‌شه حکم داد. به طور کلی‌ دانشجوهای لیسانس ایران از نظر علمی‌ خیلی‌ بیشتر چیز یاد میگیرن تا دانشجوهای لیسانس کانادا. از نظر حجم کاری اما باید بگم حجم کاری درس‌های دوره لیسانس تو کانادا بیشتره! دلیلشم اینه که بیشتر این درس‌ها پروژه داره و پروژه‌ها گروهی هست. اینه که ما ایرانیها هم کلا کار گروهی زیاد بلد نیستیم. برا ما کار گروهی می‌شه اینکه بچه کارکن گروه پروژه رو انجام میده و بقیه یا سورس (source) میارن یا چای میارن :دی. ولی‌ جدی حجم پروژه‌های دوره لیسانس اینجا بیشتر هست. در مورد دوره فوق لیسانس و دکترا باید بگم درس هاش نسبتا آسونتره و ریاضی‌ کمتری داره نسبت به چیزیی‌ که ما تو ایران می‌خوندیم. پروژه هاش اما تو همون مقیاس ایران هست و حجم تقریبا مشابهی داره.


در مورد تحقیق (ریسرچ) هم استاد‌ها مدل‌های مختلف دارن. بعضی‌‌ها میگن هر هفته باید میتینگ داشته باشیم بعضی‌ دیگه میگن ۲ ماه یه بار هم کافیه. اگه شما جزء دانشجوهایی هستین که باید فشار بالای سرتون باشه تا کار کنین من توصیه می‌کنم با میتینگ هفتگی کنار بیاین. ضمن اینکه عرف اینجا همون میتینگ هفتگی هست و اساتید کمتری به میتینگ‌های کم فرکانس (less frequent meetings) اعتقاد دارن. از طرف دیگه اگه کارتون رو انجام میدین با راهنمایی‌ کم (minimal guidance) می‌تونین به استاد ثابت کنین که میتینگ کمتر زندگی‌ بهتر :پی.


یه بحث معروف هم اینه که آیا فوق لیسانس بخونیم یا دکترا. والا از نظر بنده دنیا این روزا خیلی تکنولوژیک شده و قدیما زندگی کلا ساده تر بود و رتبه کنکورت خوب میشد برق میخوندی و بعدش هم فوق لیسانس و بعدش دکترا. اما این روزا واقعا به بچه های پیش دانشگاهی فامیل که من میخوام توصیه کنم انتخاب رشته کنن میگم ایران میخوای بمونی یا خارج میخوای بری. استاد دانشگاه میخوای بشی یا نمیخوای بشی. و اونا هاج و واج به من نگاه میکنن که احمق جون من تا ٢ هفته دیگه نمیدونم چیکار میخوام بکنم. بعد تو از ده سال آینده سخن میگی! حقیقت اینه که واقعا همینقدر سخته انتخاب رشته و واقعا اون سوالات رو که میپرسم دلیل داره. لذا اینکه شما فوق لیسانس بخونی یا دکترا هم به هزاران پارامتر بستگی داره. حالا برای اینکه یه جوابی هم داده باشم به عزیزانی که میپرسن و تو برزخ یا به قول این خارجیا تو limbo نباشن بگم که اگه تصمیم گرفتین بیاین خارج برای فوق لیسانس به نظر من تصمیم بسیار درستی گرفتین. حالا اگه میخواین استاد بشین که طبیعتا باید دکترا هم بخونین. اگه میخواین کار کنین اینجا توی کانادا حداقل میدونم که فوق لیسانس بسیار راحتتر از دکترا کار پیدا میکنه. اینجا اصطلاحا میگن پی اچ دی ها overqualified هستن و یعنی بیش از نیاز بازار میدونن. از نظر رشته مهندسی هم بگم که کامپیوتر (به دلیل همون دنیای تکنولوژیک و آی تی و اینترنت اینا) خیلی راحت کار پیدا میکنه چه در ونکوور و چه در سایر جاهای کانادا. رشته های دیگه و اونایی که لبه های تکنولوژی حرکت میکنن ونکوور معمولا شغل گیر نمیارن چون اینجا صنعتی  نیست و بیشتر جای تفریحه :پی. رشته هایی مثل مهندسی مواد یا معدن هم توی آلبرتا و توی بریتیش کلمبیا (البته نه ونکوور) راحتر شغل پیدا میکنن. البته اینا همش استثنا هم داره و کلی گفتم اینا رو. بقیه مهندسی ها تقریبا باید شرق کانادا دنبال کار باشن.


حالا فکر نکنین چونه ام گرم شده (اسمایلی شور حسینی--محرم هم هست کاربرد داره) و یادم رفته از بدیهای اینجا بگم (اسمایلی تیزبازی). حالا که از بازار کار گفتم بد نیست یه کم هم از کم لطفی های عزیزان سفید (کانادایی و آمریکایی) بگم. عارضم خدمتتون که اینجا یه کم نژادپرست هستن در مورد استخدام کارمندان اینترنشنال مثل بنده و شما. حالا شما دوست عزیز کاناداپرست که آماده هستی الان به من بپری یه کم دست نگه دار تا توضیح بدم بعدش در خدمت پرش شما هم هستم. تو کانادا که طبل مهاجرپذیریشون گوش همگان رو کر کرده موقع استخدام کانادایی ها رو بیشتر ارزش مینهند چون میگن اینا راحتتر میشه باهاشون حرف زد و حتی اگه کارایی کمتری داشته باشن بهبودش برای کارفرما آسون تره. حالا چرا اینا همچین دیدگاهی دارن برمیگرده به فرهنگشون. یعنی بین دو نفر که یکیشون کاردرست هست ولی زبانش ضعیفه (یا قدرت پرزنت کردنش ضعیفه) و اون یکیشون نیمه کار درست هست اما زبانش قوی هست دومی رجحان داره. تو ایران البته برعکس هست. اینم  برمیگرده به فرهنگ ما و اینکه کدومش درسته کدومش غلط موضوع این نوشته نیست. لذا این ترجیح دادن رو به طور ضمنی اعمال میکنن. 


نکته دیگه اینه که شما اومدی "خارج" و فکر میکنی خبری از پارتی بازی یا موارد دیگه نیست اینجا. از نظر این حقیر باید بگم که آسمون آبی رنگ قشنگ ایران همون رنگ رو اینجا هم داره. فقط اسمش عوض میشه. اینجا برای کار باید نتورکینگ (networking) کنی که میشه همون پارتی بازی و رابطه بازی خودمون. یا میگن اینجا شما انگلیسی زبان اصلیتون نیست و به قولی second language هستین و باید خوب خودتون رو express (عرضه) کنین. معادل فارسیش میشه باید قالتاق باشین و لاف بزنین. خلاصه همه اش همونه طبق تجربه من و فقط اسماش عوض میشه. حالا بازم میگم اینا نظر منه و ممکنه نظر سایرین با بنده فرق کنه.

در مورد بحث نژادپرستی اینا جنبه بازارکار رو هدف قرار دادم که دنباله بحثم باشه اما جاهای دیگه مثل اتوبوس و اینا هم دیده شده (البته موارد توی شهر مثل اتوبوس اینا من شنیدم که تو امریکا یه کم بیشتر هست تا توی کانادا ). حتی دیده شده یک استاد لهجه دانشجو رو اینجا مسخره کرده (البته اون دانشجو به حقوقش آشنا بود و استاد رو دادگاهی کرد دهنشو سرویس کرد :دی). اما من به کرات میبینم دوستامو که میگن استادشون فلان جمله نژادپرستانه (racist) رو راجع به خودشون یا کس دیگه ای گفته و اینا هیچ واکنشی نشون ندادن. یه همچین چیزایی واقعا قلب منو درد میاره. خواهشا کوتاه نیاین و رو ندین به برخی از این استادا انقدر. به درد خودتونم نخورد به درد آیندگان میخوره ایشالا.


اینم از جمله پایانی امروز:

Never give up on a dream just because of the time it will take to accomplish it. The time will pass anyway [Earl Nightingale]


بقیه در قسمت بعد

  • خود مونی